سلام به همه.
بچه ها گروه ترجمه فن پیج، تصمیم گرفتن اولین فن فیک ترجمه شده رو توی وب بزارن که داستانش به مراتب از هر فیکی که خوندم قوی و جالب تره. به جرعت میگم بهترین چیزیه که خوندم.
تموم اصطلاحاتش دیووانه کنندن! یکی از پاراگراف هارو گذاشتم که اگر مایلید برید ادامه و باهاش اشنا شید.
گذاشتن هر فن فیک ترجمه شده بدون اطلاع رسانی ممنوع است

برشی از متن:
لیدی باگ اما نمی توانست چشم از او بردارد. برای چیزی که شبیه میلیونمین بار به نظر می رسید که او به صورت او نگاه می کرد، بدون اینکه انتظار چیز متفاوتی داشته باشد. اما بعد، چشمانش را در امتداد خط فک او دنبال کرد و متوجه استحکام و تیزی غرورآمیز آن شد. او به پوست او نگاه کرد، از ابریشم یا آب نرم تر و نرم تر به نظر می رسید. نگاهی به لبهای او انداخت، درحالیکه هوای شب نشان میداد که او نفس میکشد. آنها به قدری نرم به نظر می رسیدند که او مجبور بود خود را از دست دراز کردن و مالیدن انگشت شست خود در امتداد لب پایینی خود نگه دارد.
