سلاااااااااااااااام
وقتی دیدت نسبت به پروف سمت تغییر می کنه*
ایشالا پست بعدیم که قراره به زودیه زود بیاد پروفو عوض می کنم😐👌
خب بچه ها...
فینلیییییییییییییییییییییییییی آی رایت ایتTT
حالا یجور میگم انگار پارت پایانیه:||
اهم، امروز دوشنبهس._.
و پسفردا هم... *هعی:|||😂
بنظرتون پارت پایانی رو توی دوشنبه می ذارم یا چهارشنبه؟._.
خیلی حرف نمیزنم کیدز
یو نو دیگه؟
اشاره به ادامه مطلب*
پروف سم*
سلااام
خوبین خوشین سلامتین؟ سلاااااامت باشین*-*💛
اینجا بارون میاد بدجور😐
یعنی بارون خوبه هاااا ولی... بارون ملایم خوبه.. نه رگباری که قراره سیل بشه😐✋️
اگه دیدین چند وقتی نیومدم یعنی سیل بردتم😐🥲😂
نت ضعیفهಥ_ಥ
خب دیگه...
برین ادامه
سلاااممم
خب این سری...
من حرفی ندارم._.
خیلیییییی عقبیم
فاز معلم گرفتن*
بچه ها زیاد معطلتون نمی کنم
هدایت کردن خوانندگان به ادامه مطلب*
پست بعدی:چالش اُر کمیک
وقتی داری با عجله پروف می ذاری*
آزاد شدم آزادم ننه، ایشالا آزادی... اهمممممممم
از فاز آهنگ در اومدن*
میگم خواهرا، احیاناً شما اسم این داستانو می بینین یاد این آهنگه نمیوفتین؟.____.
شرط می بندم این آهنگه تو ناخودآگاهتون پلی میشه، ام آی رانگ؟😐😂
اوکیی اوکی...
اینو سریع میذارم و میرم
لتس گو*-*
سلاااااام
خب هم اکنون وضعیت چند ساعت پیش من:
- خب خب، بریم یکم فعالیت کنیم... حالااا... میکس بذارم؟
خودم: :|
- خب پس فن آرت...
خودم: تکراری نیس؟:||
- ام... تئوری سازی هم که تو عمرم نکردم... صب کن صب کن... آها چالشـ...
خودم: مثلا؟:|||
*یک ساعت بعد از خوددرگیری*
*نوشیدن آب*
- پس مینی کمیکـ..
خودم: داری؟:|
و بلا بلا بلا..
وجی: ببند اینقد بهونه سازی نکن:|
اهم اهمممممم*
شوخیدم، بلاخره ایده میگیرم قرار نیست تا آخر عمرم همین طور بمونم که
ولی خب با این داستان شروع کنم بد نیست فرزندان
با اینکه قبلاً تا پارت 4 داده بودم، حالا ادامهش میدم یاع
فقط یذره متنش رو ویرایش کردم ولی داستان همونه.. یاع
خلاصه:
نام داستان: آزادی (freedom)
ژانر: درام، رمانتیک، کلاسیک
خلاصه: یک موسسه برای نوجوون هایی که علاقه به اختراع و ساخت و ساز دارن در قرن بیستم تاسیس شده و مرینت هم یکی از این نوجوون ها به حساب میاد؛ اون به دلیل طرح و اختراع چیز های جدیدی که درست می کنه به کارآگاه بزرگ گابریل آگرست فرستاده میشه و اونجا به پروژه های اختصاصی می پردازه...
شیپ ها: لیدی نواری، ادرینت(همه ی شیپ ها هست ولی این دوتا پررنگ تره😁)
# از _ روی _ خلاصه _ قضاوت _ نکنید😐💖
قرن بیستم هق(ماشالله تو اون زمان همه دانشمندا جمعشون جمع بوده، حالا فکرشو کنین مرینت بره آلمان با انیشتین حرف بزنه:|😂)
*با دیدن پوستر، موهای سرش میریزه*
*هدایت کردن خوانندگان به ادامه ی مطلب*