ز زبان مرینت
کتنوار:مای لیدی نظرت راجب یک قر...
کت تو بیخیال نمیشی
کتنوار: اما
بیگ بیگ
صدای انگشترت بود بهتره بریم باگ اوت
ویویوم رو دور یکی از دود کشا پیچوندم وکشیدمش به یک ساختمان رسیدم رفتم پشتش تیکی اسپانس آف
یک ماکارون در آوردم ودادم دست تیکی
تیکی:رفتارت با کتنوار یکم خشن نبود
نمیدونم حالا بیخیال بعدا از دلش در میارم
تیکی ماکارونشو خورد وسریع تو کیفم قایم شد از پشت ساختمون بیرون اومدم وبه سمت مدرسه رفتم هنوز مدرسه شروع نشده بود بدو بدو رفتم که دیر نرسم که از شانس گند من خوردم به یک نفر بلند شدم دیدم کلویی با چشم های قرمز داره به من نگاه میکنه
کلویی:دوپن..چنگ تو...تو... به چه جرعتییییییی هوووو ولی چون امروز تولد آدریکنز وتو هم میخوای براش جشن بگیری که هر چند من احساس میکنم مسخرست واقعا مسخره است ولی کاریت ندارم
وموهاشو با اشوه تاب داد و رفت
کادو آدرینو توی دستم فشردم از اونجا که برای سی وپنج تا تولد دیگش براش کادو درست کردم(😐✋حرفی نیست) ودیروز هم با سه تا ویلن جنگیدیم این زیاد کار نبرد هوففف نفس کشیدم که دخترا پریدن رو سرو کلم
آخ آخ بچه ها
رز:بلخرههههه امروز بهش میگییی این واقعا رومانتیکهههههههه
جولیکا:البته اگه مثلا ۱۶۷۸ دفعه قبل نگه توحمخدخنهینخعبخندثی
الکسی:کاملا موافقم
آلیا:هی دخترا باید بهش انگیزه بدید این چه طرزشه
دست آلیا رو از دور گردنم باز کردم وگفتم اونا راست میگن بلخره اینقدر دست دست میکنم که کاگامی با آدرین به توکیو میرن ازدواج میکنن سه تا دختر میارن اسماشونو میزارن تاکمی آیو میساکی ویک پسر هم میارن اسمشو میزارن کیو وکیو میشه وارث خاندان آگراست وسوگوری و یک همستر هم میخرن که اسمشو میزارن....(اینا رو تند تند بخونید)
آلیا تند تند تکونم داد وگفت بسه بسه بسه بابا یواش تا تهش رفتی چه خبره
میلن:ولی فکر نکنم اینقدرم پیش بره ها بهتره بری بهش بگی
اما
آلیا: مرینت تو این جشن رو ترتیب دادی تا به آدرین بگی که روش کراش داری ونه نمیتونم نداریم اگه بگی نه دیگه نه من نه توووووووو
اما...اما ....واییییییییییی من موهامو نشستم جوراب شانسمو نپوشیدممم نمیتونممممم
دخترا یک نگاه غضبی بهم کردن که یک لبخند بهن زدم وساکت شدم وهیچی دیگه نگفتم که آلیا نینو رو دید وبراش دست تکون داد ومنو به زور هول داد سمت نینو
آلیا:پس آدرین کو؟
نینو یکم دیگه با گوشیش ور رفت وشونه ای بالا انداخت و بعد گوشیشو چپوند تو جیبش وگفت فعلا که خبری ازش نیست
رز بدو بدو اومد سمت ما وگفت بچه ها بادکنک هارو چه رنگی بزنم
سبز نه نه زرد نه نه اگه این رنگا رو دوست نداشگه باشه چی اگه بیاد و ببین وبدش بیاد ناراحت بشه دیگه تا آخر عمر با من حرف نمیزنه بعد من چطوری بهش بگم که عاشقشم اااااااااا
یکدفعه یک صدایی از پشت ما گفت عاشق کی
با شتاب برگشتم سمتش که دیدم آدرین لبخند پهنی زدم وگفتم تو یعنی من یعنی آلیا یعنی چیزه نینو نه نه منضورن اینه که عاشق گربه هام ها ها ها
ویک نیشخند زدم که چپ چپ نگاهم کرد وگفت باوشه
رز:آدرین تو چه رنگی دوست داری؟
منم از پشت بپر بپر کردم که یعنی لو نده یکدفعه آدرین برگشت سمت من و منم سوت زنان محطوته رو ترک کردم ورفتم سمت کلاس ونشستم سر جام
خانم بوستینه:سلام بچه ها خوش اومدید لطفا صفه ۱۰۵ کتاب تاریختونو باز کنید کیم بخون عزیزم...
بعد از کلاس همه با حالت وارفته ای از کلاس خارج شدیم که همه پسرا ریختن سر آدرین وبردنش سمت کتاب خونه وای وای واییییییی من، دست آلیارو کشیدم وبا تمام توان دویدیم سمت کتابخوانه انقدر سرعتم زیاد بود که پسرا رو جا گذاشتیم در کتابخوانه رو بستم
همه سر جاهاشونن
کلویی:این مسخره است واقعا مسخرستتتت من چرا باید
هیشششش میخوای آدرینو سوپرایز کنیم
میلن انگشتاشو با حالت اوکی بالا آورد👌 که گرفتم ورفتم منو آلیا هم سر جاهامون که پسرا ریختن داخل کتابخوانه
آدرین:بچه ها من ...
نینو:هیششش بابا بیا دیگه
یکدفعه همه بلند شدیم وکفتیم تولدت مبارکککککک آدرین
از چهره آدرین خوشحالی میبارید نینو به زور نشوندش روی صندلی
نینو:خب رفیق آرزو کن بعد فوت کن
آدرین تا نشست گوشیش زنگ خورد
آدرین:الو
.............
باشد باشد چند دقیقه
..............
میگم یک ثانیه
................
ه(پوزخند) پدر
....................
باشه خداحافظ میام دیگه اه
آدرین:بچه ها من واقعا باید برم
نینو:راه نداره داداش
آدرین:واقعا متاسفم
پ..پس..میشه اول شمع رو فوت کنی
آدرین لبخندی زد وآروم زیر لب باشدی گفت وچند دقیقه مکث کردو بعد هم شمع رو فوت کرد...
*****************
از پارت بعد ماجرا شروع میشه
دوستون دارم بای💖💙
نظر فراموش نشه