مرینت: مامان نمیشه همینجا بمونیم و خونمون رو عوض نکنیم؟آخه من اینجارو خیلی دوست دارم.
مامان مرینت : نه نمیشه عزیزم. قنادی پدرت از اینجا خیلی دوره اگه خونمون رو عوض نکنیم رفت و آمدمون خیلی سخت میشه.
مرینت: اونوقت مدرسم چی میشه؟
اومد نزدیک و دستش رو گذاشت روی شونم:
دخترم! من میدونم داری بهونه میاری. تو از اون خونه میترسی. مگه نه؟
-مامان اونجا یه حس بدی بهم میده،انگار نفرین شدس☹...
+آخ عزیزم من که بهت گفتم فیلم ترسناک نگاه نکن😁حالاهم لباساتو رو عوض کن باهم بریم دیدن داییت...
-د..دایی؟دایی دوباره چیزیش شده؟😲
+آره.. دوباره سکته زده😐اصلا مواظب سلامتیش نیست.
ببخشید کم بود امروز بازم میوم الان کار دارم.
فعلا بای