🥀سرنوشت ما🥀پارت۳

 

برو بابا

یکدفعه صدای کوبیده شدن در اومد ویکی داد زد آگراستتتتتتتتتتتتتتتتت

(ها چیه کیه زامبیا اومدن/آدرین:بدبخت شدیم از زامبی بدترش اومده/سوسک ژاپنیه😱/آدرین:سوسک ژاپنی کیه دیگه نه بابا الا میفهمی کی اومده)

_آگراستتتتتتتتتتتت

همینجا بمون بیرون نیا فهمیدی

مرینت:تو نمیتونی به من دستور بدی

خفه شو جان خودت

_آگراستتتت

اومدمممممم

_بجنببببببببب

بدو بدو رفتم بیرون رفتم دیدم کلویی(کلویییییی!!!/آدرین:آرهههه)داره میاد تو

کلویی:آگراست آگراست آگراستت ببین چی پیدا کردم سابرینااااا اونا رو بزار روی میز بجنب

سابرینا کلی چیز میز ریخت روی میز وسط حال 

کلویی:بیا اینجا بدووووو 

رفتم پیشش وایستادم

باز چی پیدا کردی تو 🤨

کلویی:آدرین یک گنج پیدا کردم گنججج میفهمی

هی خدا🤦‍♀️🤦‍♀️آره بعدشم میخوای بدیش به موزه ملی

کلویی:اون که میدم اما فعلا نه آخه این مال مردمه(کلویی واین حرفا

)

خب چیه ببینم

وکلویی یک تومار رو آورد وبا احتیاط بازش کرد وگذاشتش ور روی من یکم به نقاشی نگاه کردم یک پرته بود وقتی که دقیق تر نگاه کردم چیییییی این که همین..د..دخترست دقیقا بالباسی که دیشب تنش بود امکان نداره

کلویی اینو به کس دیگه ای هم نشون دادی

کلویی:نه هنوز نه فقط منو تو وسابرینا چطور مگه

اصلا این پرته کیه

کلویی:شاهزاده خانم مرینت دوپنچنگ معرف به بانوی سختی ها وسنگها 

اینا رو ببین

وچند تا جواهرات نشونم داد 

ک..کلویی یک لحضه وایستا 

کلویی:اتفاقی افتاده

نه نه وایستا 

بدوبدو رفتم تو آشپز خونه دیدم داره از حرص ناخوناشو میجوه وپاشو به زمین میکوبه ومیگه مسخرست خیلی مسخرست

هی هی با تو ام

مرینت:بله جناب آگراست 😬(مثلا داره حرص میخوره)

میگم اسم تو چیه 

مرینت:شما واقعا دارید منو مسخره میکنید پرنس؟

نه نه تو اسمتو بگو

مرینت:شاهزاده خانم مرینت دوپنچنگ🤨

اسمشو با یک غرور خاصی گفت

از از کجا معلوم که شاهزاده ای 

مرینت:🤦‍♀️نشان سلطنتی من روی لباس هایم هست(عررر اینجوری حرف نزننننننن بدم میاددد)وهمینطور نشان خانواده سلطنتی روی بازو من قرار داره 

ببینمش

مرینت:چی رو؟

بازوتو😐

مرینت:چ...چی معلوم هست چی داری میگید

بازوتو ببینم

مرینت:ا..اما ن..نمیشه

پس یعنی شاهزاده نیستی یا نشان نداری🤨

مرینت:معلومه که نشان دارم ولی ما حق نداریم آستین های لخت خودمون رو نشون دیگران بدهیم

آدرین:مگه نمیگی ن نامزدتم خو بده ببینم🤦‍♀️

مرینت:🤨تا چند دقیقه پیش انکار میکردید 

بابا بده من

وحجوم بردم سمتش وشنلشو در آوردم وانداخت اونور وآستین تیشرتشو بالا دادم وبازوشو دیدم که یک خالکوبی ققنوس روش بود

این نشان سلطنتیه؟

مرینت:تو..تو به چه اجازه ای به من دست زدی هااااااا

دیدم داره از عصبانیت منفجر میشه خیلی خونسرد جواب دادم 

باید میفهمیدم

ودوتا پاداشتم دوتا دیگه هم قرض گرفتم وفرار کردم ورفتم پیش کلویی که صدای شکستن یک چیزی از تو آشپز خونه اومد

کلویی:چی بود؟

هیچی ولش کن کلویی نشانه سلطنتی این خانواده دوپنچنگ چیه؟

کلویی:ققنوس! چطور مگه!

ه..هیچی کلو راجب این شاهزاده چیا میدونی

کلویی:اطلاعات زیادی ندارم اما یک چیزهایی هست ولی نمیدونم چقدر درسته

چه چیزایی

کلویی:توی یکی از افسانه ها نوشته برای کشف دلیل قطل نامزدش به یک بعد دیگه سفر میکنه

یک لحضه احساس کردم زیر پام خالی شده روی مبل نشستم ی..یعنی ممکنه

کلویی:چه مرگته تو چی ممکنه آدرین خوبی؟

آره خوبم خوبم هیچی ولش کن

کلویی:اوه اوه من باید برم آدرین اینا پیش تو امانت بمونه آدرین بعدا میام ببینم چی به چیه فعلا

وکلویی بدوبدو رفت بیرون ورو پشت سرش بست و...

***********************

ایده هام ته کشید😐😐😐😐😐

برا بعدی ۴تا💖

[ دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰ ] [ 15:53 ] [ ] [ ]
Last posts