داستان مربع عشقی{پارت 1}

پارت1:
بزن قدش!باز هم شکست یه ویلن دیگه.کت نوار جلوی لیدی باگ زانو میزند و میگوید:مای لیدی،الان ما20سال مون هست و نه نداریم،این انگشتر رو از من قبول میکنی؟

لیدی باگ هم بی تفاوت جلوی کت مینشیند و میگوید:کتتتتتت.چند بار بهت میگم،واسه من انگشترر نیااااررر،پدرمو در آوردی این5سال😐.ولی بخاطر تو این دفعه قبولش میکنم!(ویییییحححححح)لیدی باگ انگشتر را در دستش میگیرد و بر انگشتش میندازد و نگاهی به او میکند و میگوید:خیلی خوشگله پیشی!از خودت هم خوشگل تره کله گلابی!کت نوار جا میخورد و میگوید:من کله گلابی ام بلوبری؟و به دنبال لیدی باگ میدود

لیدی باگ به طرف خانه اش حرکت میکند و با آلیا هماهنگ کرده است که ماکتی درست کند کند که مثلا مرینت خواب است!

لیدی باگ به خانه اش میرسد و میگوید:بسه دیگه کتی!من باید برم!

-میری خونه مرینت؟

-😐مرض دارم برم خونه مرینت؟میرم خونه خودمون!خدافظ پیشی❤

-بای باگبو😘

لیدی باگ و کن نوار دور میشوند ولی لیدی باگ به خانه میرود و تغییر شکل میدهد.

آلیا اورا ورانداز میکند و میگوید:اون انگشتر چیه؟

مرینت گونه هایش سرخ میشود و میگوید:کت نوار بهم داده😇

آلیا نگاهی پوکر به او میندازد و میگوید:مگه تو عاشق آدرین نیستی؟چرا از بقیه انگشتر قبول میکنی لعنتیی؟

-نمیخواستم ایندفعه دلش رو بشکونم!

-اونو بردار!زود باش دانشگاه دیر شد!

-هووووفففففف،باشه آلو😁

-چی بلغور کردیییییی؟؟؟؟؟؟

-آ...آلوووووو

آلیا تغییر شکل میدهد و توهم هایی درست میکند به شکل خودش!ومیگوید:یه بار دیگه این حرفو بزن!

-بسه دیگه بپر بریم

در راه دانشگاه بودند که میبینند صدای جیغ و داد میاید!مرینت و آلیا میدوند که ببیند چه اتفاقی افتاده است که صدای دو شلیک گلوله میاید و صدای جیغ آلیا و کاگامی و داد لوکا و نینو...


































 

بیا پایین


















 

پایین تر






























 

پایان خواب😐(شلیک گلوله طرف بهار)

مرینت سراسیمه بلند میشکد و فریاد میزند:آدرینننننن!(خودش تیر خورده با آدرین بعد آدرین براش مهم تره😐/وجی:عشق است دیگر...)
مرینت بالاخره ویندوزش کار میکند و خداراشکر میکند که خواب بوده است!نگاهی به ساعت میندازد،ساعت5صبحححححح؟؟؟؟؟؟؟؟؟

میبیند تیکی روی میز نشسته و ب افق خیره شده است.مرینت میترسد و با صدایی آرام و لرزان میگوید:ت..ی..ک..ی؟اونجایی؟

تیکی نگاهی به او میکند و میگوید:مرینت!یه نفر شرور شده!باید بریم تو کارش

-آخه الان؟؟؟؟پنج صبح؟ساعت8هم باید بریم دبیرستان

-زود باش،مهمه

-هوووفففف،باشه!

مرینت تغییر شکل میدهد و به سمت برج ایفل میرود...

کت نوار درحال جنگ با گلاسیتور بود که میبیند بانویش از راه رسیده است!او منتظر بود که با لیدی باگ کار گلاسیتور را تمام کند ولی فکر میکرد که ضعیف است!پس فریاد زد:کتاکلیسااااممم!و بستنی هارا نابود میکند و اسکوپ بستنی را میشکند و به سمت درخت حرکت میکند،تغییر شکل میدهد،دوباره تبدیل میشود و باز هم با کتاکلیسامش آکوما را پودر میکند!

لیدی باگ از راه رسید و گفت:کت!تو شکستش دادی؟

کت نوار خنده ای سر میکند و میگوید:آره!انقدر هم بی عرضه نیستم که نتونم یه ویلن رو شکست بدم!

-تو چیزیت شده؟

-عااامممم

کت نوار جعبه ای کوچک میارد و میگوید:مای لیدی،اینو از من قبول میکنی؟

لیدی باگ میبیند همان انگشتری است که در خواب دیده است!

ترس از چهره اش میبارید،با صدایی لرزان گفت:


اصن یه کیفی میده جای حساس تمومش کنی😁

هرچی لایقشه کامنت بدید براش،این پارت خیلی کم بود و دیگه ساری❤

تا درودی دیگر بدرود.

 

[ یکشنبه ۲ آبان ۱۴۰۰ ] [ 16:35 ] [ ] [ ]
Last posts