داستان مربع عشقی{پارت 5}

فردای اون روز:

کلاس درس به پایان رسید،باز هم همان عاشقانه های دیروز،ولی با چند تا اتفاق!کاگامی با آدرین درباره قطع کردن رابطه او با مرینت حرف زد و گونه آدرین را بوسید ولی آدرین با عصبانیت میخواست که صحنه را ترک کند ولی مرینت که یه جا قایم شده بود و تمام حرف های کاگامی و آدرین را شنید از پشت آدرین را در آغوش کشید و حرص کاگامی را در آورد!

مرینت هم میدانست کار کاگامی است واکنشی درمورد آن نشان ندادو یعنی با کارش گفت-بره به درک!میدونم تقصیر تو نیست.

مرینت و آدرین درحال قدم زدن بودند که دیدند دو نفر شبیه به لیدی باگ و کت نوار روی برج ایفل به مردم حمله میکنند!آنها به خود ردباگ و بلک کت میگفتند(خو اسمی به ذهنم نرسید چه میکردم؟😕)

مرینت و آدرین از هم جدا میشوند و تغییر شکل میدهند و به جنگ با آن دو نفر میپردازند.

کت نوار با چوب دستی ضربه ای به آن دو میزند و میگوید-شدومدث یعنی انقدر بی استعداده؟لباس دیگه ای نبود غیر از کپی ما؟

لیدی باگ هم سر میرسد و آنهارا با یویو محاصره میکند و میگوید-شاید درست باشه پیشی!

بلک کت و ردباگ لبخندی میزنند و بلک کت میگوید-کتاکلیساااااامم!و یویوی لیدی باگ را تا خرخره نابود میکند! رد باگ به سمت کت نوار حمله ور میشود و دستمالی به طرف دهان کت نوار میگذارد و آن را بیهوش میکند!

لیدی باگ حواسش به کت نوار پرت میشود!بلک کت میخواست کاری مانند ردباگ انجام دهد ولی مشتی از طرف لیدی باگ نوش جان میکند و با جفت پا به سمت ردباگ حمله ور میشود و کت نوار را از او میگیرد و روی زمین میگذارد.

یویوی رد باگ را بر میدارد و دستمالی را از آن درمیاورد!با خود فکر میکند و جلوی دهان خود میگذارد،بله!تاثیری نداشت،پس برای بیدار کردن استفاده میشود!دستمال رو جلوی دهن کت نوار میگذارد ولی قبلش بلک کت با چوب دستی خود(استاف میش دیگه؟لطفا بگین😐)به سر لیدی باگ ضربه میزند و سیاهی مطلق برای لیدی باگ...
\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/
هردو در یک جا بیدار میشوند ولی در حالت مرینت و آدرین!مرینت از دیدن آدرین تعجب میکند ولی آدرین ناراحت پایین را نگاه میکند.مرینت روبه آدرین میکند و میگوید-آدرین!باورم نمیشه...تو کت نواری؟

کت نوار سرش را بالا میاورد و میگوید-آره خودمم،و میدونستم که تو لیدی باگی!

مرینت زبانش بند آمده و نمیتواند چیزی بگوید!
در همان لحظه،شدوماث از سایه ها ظاهر میشود و میگوید-بالاخره...بالاخره تونستم میراکلس هاشون رو به دست بیارم!حتی برام مهم نیست که مرینت دوپن چنگ باشه یا پسر خودم!من همسرم رو زنده میکنم و هیچ چیز نمیتونه جلوی منو بگیره!

در همین لحظه،صدایی میاید-ولی ما میتونیم!

این صدا مال چه کسی بود؟هویتش نامشخص بود!تنها مشخصاتی که دارد،این است که حدود یه20یا30نفر صف بسته اند تا برای جنگ با شدوماث اعلام آمادگی کنند!یکی از آنها میگوید-ما از اکیپ فن پیج هستیم!دیگه بقیش به تو ربطی نداره عمو شادی...
یکی از آنها اسنایپری بر دست داشت که رویش نوشته بود-شکارچی دارک وب!یه نفر دیگر با لباسی سفید با تیغه گیوتین منتظر قطع کردن سر بود!چند نفر هم روی لباس هایشان زده بود-اعضای باند مواد مخدر دارک وب!همه جز چند نفر یک بازو بند قرمز داشتند که روی آنها نوشته بود-اعضای باند رد روم!(دیگه خودتون منظور رو بدونین😂)یک نفر با قدی بلند روی چاقویش نوشته بود-مادر یه کسی!(همه این لیست ببخشید😂❤چیزی به ذهنم نرسید الله وکیلی)

شدوماث از این نفرات خنده ای کرد و گفت-شما میخواین منو شکست بدین؟واقعا؟

یه نفر از آنها که انگار رئیس آنها بود گفت-الان نشونت میدیم!

چند نفر از پشت شدوماث خودشان را روی آن انداختن و آنرا با بند ساندویچ کردند!

تمام اعضا میخواستند از اسلحه هایشان استفاده کنند که یکی از بزرگان جمع گفت-اینطور مزش میپره!با مشت و لگد فقط.کل اعضا پوکر میشوند ولی مجبورند!

تمام کد نویسان به لپتاپ هایشان حمله ور میشوند و کد های این داستان را عوض میکنند و از روی چشم هردو پارچه میگذارند و به خانه هایشان میبرند و به کل این اتفاق را پاک میکنند و کاری میکنند که مثلا این دورا شکست دادند و شدوماث هم باز هم نتوانست میراکلس هارا بگیرد!

بعد از کتک کاری و یه دل سیر زدن این چند نفر و اضافه کردن عوامل و گوشمالی دادن آنها همه چیز را به حالت عادی برمیگردانند و از نویسنده داستان خداحافظی میکنند و نویسنده هم هزارن بار برای این کار تشکر میکنند و ادامه داستان...


جان عزیزتون به دل نگیرین🙊🙈❤

نمیدونستم چکار کنم اسکویید گیمی ظاهر شدم😐❤

نمیدونم چرا اگه داستانم طرفداری نداره خیلیا فکر میکنن ازش دست میکشم؟برای بردن فن پیج به روزای اوج تا جایی که میتونم و در توانمه پست میزارم.حتی اگه هیچکس بهش نگاه نکنه.از همتون که واسم کامنت گذاشتین ممنونم❤از اونایی که نذاشتن هم ممنونم❤واقعا در این شرایط اصن مهم نیست کامنت!

من هرچه میزنم وب میراکلسی این فن پیج نمیاد😕اصن گلبم میگیره😭دلم میخواد24ساعت فقط تو پست ثابت کامنت بزارم ولی توانشو ندارم😐حتی اگه تیکه تیکه هم باشه من تا جایی که میتونم حداقل100تا کامنت برا فن پیج میزارم.حالا بگذریم.دیگه محدودیت کامنتی نمیخواد.

تا دیداری دیگر بدرود💙💚

[ چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ] [ 20:55 ] [ ] [ ]
Last posts